خواهرم ،
اگر به این روز اعتقادی نداری ،
گِله ای نیست.
.
.
.
همینطوری بگرد !!
آقــا جـان نـخوان...
هـر دوشنـبـه و پـنـج شنبـه داغ ِ دل تـازه میکـنی کـ چـه ؟
کـم غصـه داری ؟!
پـرونـده من کـ خـوانـدن نـدارد عـزیـز دل
خستـه ام از ایـن احسـاس هـای فـلـه ای ؛
پُـرَم ... بـدجور ...
نـه ! مـن یکی اهل عمـل نمیشـوم ...
راوی ارونـد میگفت کـ تـو روی مـا حساب بـاز کـرده ای ؛
جـسارت است ولی ، مـعطـل مـن یـکی نبـاش ...!
گفتی تا انگشت های دستت را بشماری برمیگردم...
کجایی ک از مردم شهر...
انگشت گدایی می کنم ...
لابلای دلتنگی ها گم شدهام
دلتنگ نباش،
آنقدر گمم،
سر در گمم،
که هیچ کس نمییابدم،
در نمییابدم،
جز دستهایِ خودت!
یا مهدی ادرکنی...
زنی دارای دو فرزند پسر بود که یکی فاسق و دیگری صالح و زاهد.فرزند صالح به علت بیماری خاصی از دنیا رفت به رغم آن که طبیعتأ هر مادری وقتی فرزند جوان خود را از دست بدهد بسیار اندوهگین میگردد ولکن بر خلاف معمول مادر این جوان نیکو کار در مرگ او جزع و فزع ننمود, اتفاقأ فرزند دیگرش مریض شد و در حالت احتضار بود که دید مادرش به شدت جزع و فزع و بی تابی می کند.
به مادرش گفت:«علت چیست که در مرگ برادرم که انسان شایسته و صالحی بود اینگونه محزون نگشتی با آنکه من انسانی فاسق و تبهکار هستم؟»
مادر گفت:((دلم به این میسوزد که تو چون عمل صالحی نداری و میترسم در آخرت گرفتار اعمال زشت خود شوی.))
فرزند گفت:«ای مادر غم مخور! چون من نیز احتمالأ از اهل بهشت خواهم بود.»
- :((این چگونه ممکن است ؟))
- :« زیرا تو تنها نه ماه مرا در رحم خویش نگه داشتی و دو سال هم شیر دادی این چنین در فکر من هستی و بیتابی می کنی و به من دل میسوزانی , حال ببین خداوند من که آفریدگار من است چقدر در فکر من است! آیا خدایی که هزار مرتبه از تو به من مهربان تر است پس از مرگ به من عنایت و لطفی نخواهد داشت!»
او از دنیا رفت, مادرش وی را در خواب دید که حال خوش و خرمی دارد , علت آن را از او پرسید در پاسخ گفت:« چون من به رحمت خدا امیدوار بودم آمرزیده شدم , فعلأ جایگاه من خوب است.»
توبه ی صادقانه و اشک از روی شرمندگی آب رحمتی است
برسیاهی ها و ظلمت های وجود, یعنی ممکن است شخص خطاکار به محض توجه
اشتباهش را جبران کرده باشد و خداوند به رحمتش در گذشته باشد.
((ان الله تعالی اشد فرحآ بتوبه عبده من رجل اضل راحلته و زاده فی لیله ظلما فوجدها,
فالله اشد فرحآ بتوبه عبده من ذلک الرجل براحله حین وجدها.))
«شادی خداوند از توبه بنده اش بیشتر است تا شادی مردی که در شبی تار,شتر و ره توشه خود را گم کند وسپس آن را بیابد؛خداوند از توبه ی بنده خود شاد میشود تا ان مرد که پیدا کردن شتر خود شادمان گردد.»
امام باقر(ع)
توجه همه رو به خودشون جلب کرده بودندهرکس آن ها را می دید بی اختیار به آن ها نگاه می کرد پسری جوان آرام جلو رفت و خیلی مؤدبانه گفت: آقا اجازه میدی به خانومت نگاه کنم مرد خیلی عصبانی شد محکم تو گوش پسر زد او را به دیوار چسباند و گفت :معلومه چی می گی ...؟؟؟؟پسرک بدون ناراحتی گفت :دیدم همه بدون اجازه نگاه می کنند گفتم حداقل من اجازه بگیرم ...مرد یه نگاه به زنش و به دور و برش انداخت هیچی نگفت ودست زنش را گرفت و به راهش ادامه داد.....