تائبین

اجازه....

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۰۷ ب.ظ

توجه همه رو به خودشون جلب کرده بودندهرکس آن ها را می دید بی اختیار به آن ها نگاه می کرد پسری جوان آرام جلو رفت و خیلی مؤدبانه گفت: آقا اجازه میدی به خانومت نگاه کنم مرد خیلی عصبانی شد محکم تو گوش پسر زد او را به دیوار چسباند و گفت :معلومه چی می گی ...؟؟؟؟پسرک بدون ناراحتی گفت :دیدم همه بدون اجازه نگاه می کنند گفتم حداقل من اجازه بگیرم ...مرد یه نگاه به زنش و به دور و برش انداخت هیچی نگفت ودست زنش را گرفت و به راهش ادامه داد.....

  • گروه نویسندگان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی