آقــا جـان نـخوان...
چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۱۰ ب.ظ
آقــا جـان نـخوان...
هـر دوشنـبـه و پـنـج شنبـه داغ ِ دل تـازه میکـنی کـ چـه ؟
کـم غصـه داری ؟!
پـرونـده من کـ خـوانـدن نـدارد عـزیـز دل
خستـه ام از ایـن احسـاس هـای فـلـه ای ؛
پُـرَم ... بـدجور ...
نـه ! مـن یکی اهل عمـل نمیشـوم ...
راوی ارونـد میگفت کـ تـو روی مـا حساب بـاز کـرده ای ؛
جـسارت است ولی ، مـعطـل مـن یـکی نبـاش ...!
گفتی تا انگشت های دستت را بشماری برمیگردم...
کجایی ک از مردم شهر...
انگشت گدایی می کنم ...
- ۹۳/۰۶/۰۵